سرفان. سرفه کنان: پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم من باز برفشانم سیم سره به کرف. کسایی مروزی
سرفان. سرفه کنان: پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم من باز برفشانم سیم سره به کرف. کسایی مروزی
نازک بدن است و آن رستنیی باشد که برگش به برگ بستان افروز ماند و ساق آن سرخ و خوش آینده بود. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) : چه شک آنجا که آن سرخار شد پست دمد گر سرخ مرد از خاک پیوست. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). سرخک. رجوع به سرخک شود
نازک بدن است و آن رستنیی باشد که برگش به برگ بستان افروز ماند و ساق آن سرخ و خوش آینده بود. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) : چه شک آنجا که آن سرخار شد پست دمد گر سرخ مرد از خاک پیوست. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). سرخک. رجوع به سرخک شود
دهی از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. هوای آن معتدل. دارای 106 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آن غلات، زیره، پنبه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. هوای آن معتدل. دارای 106 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آن غلات، زیره، پنبه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان راستوپی بخش مرادکوه شهرستان شاهی. دارای 380 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان راستوپی بخش مرادکوه شهرستان شاهی. دارای 380 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)